اسرا جوناسرا جون، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

اسرا همه دنیای مامان

خاطرات اسرا

1390/3/24 17:50
نویسنده : مامان اسرا
204 بازدید
اشتراک گذاری

عروسکم

مامانم الان که دارم اینها رو برات مینویسم٢٢ ماهت شده

میخوام برات بگم از اون موقع که متولد شدی چی گذشت

ساعت ١٧روز شنبه ٣ مرداد ١٣٨٨ بدنیا اومدی مامان صدا گریه تو شنید

یادمه موقع اذان مغرب بود و مامان خیلی استرس داشت وقتی آماده شده بودم برم اتاق عمل چشمم که به مامانی و بابایی علیرضا افتاد خود به خود گریه کرد توی اتاق عمل همه خیلی مهربون بودن وقتی تو رو بهم نشون دادن خیالم راحت شد و بعد از اون تازه آروم شدم و درد خودمو حس کردم از خدا ممنونم برای فرشته ای که صحیح و سالم به من هدیه کرده امیدوارم بتونم خوب تربیتت کنم

توی بیمارستان شب مامانی آمنه پیشم بود خیلی زحمت کشید و خسته شد تو هم نامردی نکردی و تا خود صبح بیمارستان رو گذاشتی توی سرت تازه دم صبح یک ساعت خوابیدی گذاشتی ما استراحت کنیم . 

ساعت ملاقات تو بیمارستان :بابایی علی رضا،بابایی امیر ،مامانی آمنه،مامانی منیر،دایی حسن و حسین ،عمه زهره و زهرا،فاطی خاله ،رباب خاله ،لیلا و زینب اومده بودن تو هم اون موقع خوابیده بودی تا یک هفته هم شب و روز تو گم کرده بودی .

یک ماهگی صداها رو خوب میشنیدی و عکس العمل نشون میدادی ٤ ماهگی شروع به نشستن کردی و ٥ ماهگی بدون کمک نشستی اولین کلمه که گفتی آبه بود ٤ ماه ١٢ روزت بود ٧ ماهگی چهار دست و پا میرفتی  ٩ ماهگی شروع به ایستادن و قدم زدن کردی یک هفته بعد از تولدت کامل راه می رفتی و می دویدی  ١٠ ماهگی دندونات شروع به نیش زدن و در اومدن کرد

خیلی حموم کردن و آبازی رو دوست داشتی توی استخرت همیشه بازی میکردی                                    

واکسنهات هم تا الان همه رو زدی فقط ٢ ماهگی رو اذیت شدی ولی بقیه رو اصلا مامان و اذیت نکردی ولی خیلی سرما میخوردی مامانم کم خونی داشتی و بدنتم ضعیف بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)