اسرا بهونه گیر شده
سلام مامانم دیروز دوم ماه رمضان ما خونه ننه بودیم از شب قبل رفته بودیم اونجا شب اونجا خوابیدیم زهرا هم اومد پیش ما تو خیلی خوشحال بودی تا دیر وقت با زهرا بازی کردی و خندیدیی خیلی خوشحال بودم از اینکه داری بازی میکنی و می خندی ساعت 2:30 شب بازور منو مامانی آمنه خوابیدی میدونی چرا شب اونجا خوابیدیم چون علی عمو می خواست از مشهد برگرده پیاده رفته بود زیارت امام رضا 32 روز تو سفر بود و همه دلشون براش تنگ شده بود ساعت 6 صبح رسید وقتی دیدم خیلی پاهاش درد می کنه نمی تونه راه بره دلم براش کباب شد عضله پاش گرفته بود و باید فیزیوتراپی انجام بده تا خوب بشه دیگه دلم برات بگه که از خواب که بلند شدی خیلی مامانی آمنه و منو اذیت کردی خیلی خیل...
نویسنده :
مامان اسرا
14:32