شمال
اسرا عسل مامان پنجشنبه جمعه این هفته با بابایی و خاله شهرزاد و عمو مرتضی و نینی عرشیا رفتیم دریا مامانم تو وقتی دریا رو دیدی خیلی ترسیده بودی بابایی و محکم چسبیده بودی و چشماتو بسته بودی وقتی اومدی بغل مامان خوابیدی اصلا دریا خانومو دوست نداشتی وقتی پاهات شنی میشد کلافه میشدی باید سریع پاک میکردی شب و تو چادر خوابیدیم تو هم مثل برگ گل آروم خوابیده بودی خیلی عرشیا رو دوست داشتی توی ماشین باهاش بازیکردی این دفعه سومت بود رفته بودی شمال عزیز گلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی