تولد 2 سالگی اسرا
سلام عزیرم دارم برات می نویسم روز تولدت چیکارا گردی
شب قبل که بابایی داشت خونه رو برات تزیین میکرد خیلی خوشحال بودی بادا (بادکنک ) رو میگرفتی باد کنی ولی روز تولدت از صبح دختر خوبی بودی گذاشتی مامان سمیه کاراش رو بکنه ولی وقتی دوستات اومدن شروع به نق نق کردن کردی دیگه دلم برا بگه از بغل مامانیها پایین نیومدی بسختی ازت عکس و فیلم گرفتی میدونی با این کارت مامان رو پشیمون کردی
عزیر دلم دوست دارم یکم صبور باشی و ترسی که داری از شلوغی از بین بره
جایی که شلوغ باشه از بغل من کنار نمیری هی میگی بریم تولدت هم همین کار روکردی
تمام اذیت عروسکم تو این ٢ سال نق نق کردن و تو بغل گرفتن و از جای شلوغ ترسیدن بوده
حتما دوست داری بدونی تو تولدت کدوم دوستات اومدن برات میگم :زهرا زینب یگانه کیمیا مهسا یاشار عرشیا هستی سارا امیر مهدی (همسایه)
راستی مامانم ٣ روز مونده بود به تولدت دیگه جیشت رو هم میگفتی کلا با مای بیبی خداحافظی کردی حتی شبها خیلی دختر تمیزی هستی
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس میکشم